اخبار و مقالات زیادی پس از مرگ هاوکینگ نوشته شد. اما این گزارش متفاوت بهطور دقیقتر به شخصیت علمی هاوکینگ میپردازد. استیون هاوکینگ فقید دقیقا چه برای دنیای علم به ارمغان آورد؟
یاد استیون هاوکینگ همیشه با ما باقی خواهد ماند. او درسال ۱۹۶۳ در ۲۱ سالگی به بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک یا ALS مبتلا شد. پیشبینی شد که بعد از ابتلا به این بیماری عصبی، سه سال بیشتر زنده نخواهد ماند. ولی وی زنده ماند و حدود نیمقرن به دنیای علم خدمت کرد. او بهمدت ۵ دهه از یک ویلچر برقی استفاده کرد و با گذشت زمان محدودهی حرکتی خودش را بیش از پیش از دست میداد. در اواخر تنها عضلهی گونه او بود که خوب کار میکرد و توسط کامپیوتر خبر از مغز او میداد. حرکات این عضله توسط کامپیوتر بهصوت دیجیتالی تبدیل میشد. وی مانند تکه گوشتی روی ویلچر افتاده بود.
هلن میالت انسانشناس درسال ۲۰۱۳ در تولد ۷۱ سالگی هاوکینگ نوشت:
هاوکینگ مانند مغزی داخل یک خمره است. او بیشتر شبیه به شخصیت دارث ویدر، یک ماشین است تا یک انسان.
هاوکینگ از این تعبیر هلن خوشش آمد. او در فیلم استارترک: نسل بعد، نیز درمیان شخصیتهای معروف قرار دارد و در این فیلم هولوگرامی است که با انیشتین و نیوتون کارتبازی میکند. هاوکینگ در مجموعهی سیمپسونها هم که آن را بهترین نمایش تلویزیون آمریکا میداند، چندین بار حضور داشته است. هومر در این مجموعه به شخصیت هاوکینگ بهعنوان دوست رباتی لیزا اشاره میکند. هاوکینگ در مجموعهی فیوچراما نیز بهعنوان نقش یک سر در یک محفظه وجود دارد؛ نقشی که در بازی تلفن هوشمند فیوچراما نیز تکرار شد. او تنها یک صوت نیست، بلکه دارای حرکت هم بود.
پرسش این است که آیا در دنیای موازی فرضی هم شخصیتی مثل هاوکینگ میتواند مشهور شود؟ مشخصا وضعیت او مانعی برای کارهایش نیست و شاید حتی به او انگیزهی بیشتری بدهد. او در سال ۲۰۱۳ به گاردین گفت:
من در تمامی زندگیام با خطر مرگ زودرس مواجه بودم، بههمین خاطر از وقت تلف کردن متنفرم.
نظریات علمی هاوکینگ بسیار گیجکننده بودند و درک آنها برای هرکسی ممکن نیست. او نیز مانند اکثر فیزیکدانان نظری بهدنبال فیزیک کوانتوم، قلمروی ذرات ریزاتمی، نظریه نسبیت انیشتین و فیزیک عجیب گرانش در مقیاس کیهانی بود. او برای رسیدن به نتیجه روی سیاهچالهها کار میکرد. ماده در سیاهچاله آنقدر متراکم است که براساس قوانین فیزیک کلاسیک، حتی نور هم نمیتواند از گرانش آن فرار کند. هاوکینگ درمقالهای درسال ۱۹۸۴ با استفاده از ماشینهای کوانتومی فرار ماده از سیاهچاله را نشان داد.
کارهای هاوکینگ تحولات چشمگیری در عرصهی ستارهشناسی و اخترفیزیک بهوجود آورد. تلسکوپها و تجهیزات جدید به دانشمندان در مشاهدهی ستارهها در ابتدای پیدایش و تکامل کیهانی و ساختار پسزمینه مایکروویو کیهانی و تابش مهبانگ کمک شایانی کردند. مطالعهی آغازین ما درمورد کیهان به یک دانش تجربی تبدیل شده است. کیهانشناسی از فرش به عرش رسیده است و جای خود را در کمبریج، پاسادنا و منهتن محکم کرده است. سیاهچالهها هم بخشی از این داستان هستند. انیشتین ابتدا نظریهی احتمال وجود آنها را درسال ۱۹۱۶ مطرح کرد. اولین سیاهچاله درسال ۱۹۷۱ مشاهده شد. درحال حاضر ما میدانیم که سیاهچالهها همهجا هستند و تعدادی میلیاردی دارند. سیاهچالهها در قلب هر کهکشانی وجود دارند و کهکشان راه شیری هم از این ماجرا مستثنی نیست. طبق گفتهی هاوکینگ، سیاهچالهها آخرین ایستگاه ماده نیستند. درواقع حتی سیاهچالهها هم نفوذپذیر، منفجرشدنی و قابلحل هستند.
شاید بزرگترین دستاورد هاوکینگ، در دسترس قرار دادن این اطلاعات برای ما بود. اولین کتاب او به نام تاریخچه مختصر زمان، در اول آوریل ۱۹۸۸ منتشر شد. بیش از ۱۰ میلیون نسخه از این کتاب فروخته شد و مدتها در فهرست پرفروشترین کتابهای تایمز باقی ماند. توصیفات عجیبی از این کتاب بهعمل آمد؛ مثلا اینکه این کتاب معروفترین کتابی است که هیچکس نمیخواند، اگرچه خواندن بخشهای پیچیده آن هم نعمتی است. هاوکینگ با پذیرش محدودیتهای کتابش، کتابهای دیگری نیز منتشر کرد: جهان در پوست گردو، تاریخچهی مختصرتری از زمان، تاریخچهی مختصر و مصور زمان. هاوکینگ در پیشگفتار کتاب مصور نوشت:
شما حتی اگر تنها به تصاویر و زیرنویسهای آنها نگاه کنید، ایدهی کلی اتفاقات را دریافت خواهید کرد.
کارل سیگن قبلاز هاوکینگ مقدماتی برای تاریخچهی مختصر زمان نوشت. کیهان سیگن درمورد محتویات بود: دنیاهایی پوشیده از یخ و ستارههای الماسی، دستگاه بینظیر طبیعت و سفری به اعماق آن. هاوکینگ کار ما را برای دریافت جنبههای ریاضی کار یا حداقل حقایق ریاضی آسان کرد. او امکان استفاده از فضا-زمان اقلیدسی و نوسانات گرانشی را برای ما بهوجود آورد، حتی اگر خود ما هم صددرصد ندانیم که این مفاهیم دقیقا چه هستند. البته عدم قطعیت مسئلهای است که معمولا اجتنابناپذیر است. ماهیت حقیقی جهان ما بهقدری عجیب است که شما با تمامی استعارات و کلماتی هم که بلد هستید، از توصیف آن عاجز میمانید. تنها زبان مناسب و نزدیک برای توصیف جهان، ریاضیات است که هنوز هم توسط باهوشترین انسانها درحال تکامل است.
شاید شرایط فیزیکی هاوکینگ در اینجا به کمک ما بیاید. هاوکینگ بیحرکت و کامپیوتریشده، پیامرسانی از دنیایی دیگر بود که میتوانست روی این حقیقت عجیب و غریب بدون درنظر گرفتن مسائل شخصی، تمرکز کند. اما هاوکینگ هم بدون تردید جزئی از ماهیت وجود بود، ماهیتی شکننده، ارتجاعی و هوشمندانه. هاوکینگ بهدنبال کشف تمامی این اسرار بود. او در بین دو قلمروی خندهآور کیهانشناسی و فیزیولوژیک زندگی کرد و مشتاق ایجاد راه ارتباطی بین این دو بود. درنظر گرفتن اصل فضا-زمان ازطرف کسی که مستقیما از آن نشئت میگرفت، زیاد مهم نبود.
البته هاوکینگ هم مثل بقیه یک انسان بود. او هم مانند همهی بچهها در زمان کودکیاش کارهای کودکانه انجام میداد: دوچرخهسواری میکرد، خودش را با باز و بسته کردن ساعت و رادیو سرگرم میکرد و… . او که در آکسفورد خسته شده بود و چالشی پیش روی خود نمیدید تصمیم گرفت وارد باشگاه قایقسواران دانشکده شود. یکیاز دوستان قایقسوار او تعریف میکند:
او آنقدر نترس بود که از باریکترین گذرگاهها عبور میکرد؛ تاجاییکه تیغههای قایق آسیب میدید.
او به قطب جنوب و جزیره ایستر سفر کرد. او درسال ۲۰۱۴ رابطهای علمی برای چگونگی پیروزی انگلستان در جام جهانی آن سال پیشنهاد کرد. هاوکینگ دو بار ازدواج کرد و حاصل آن سه بچه و یک نوه پسری است. نبوغ بخشی جدانشدنی از هاوکینگ بود. میالت چندین سال از هاوکینگ برای کتابش بهنام ادغام هاوکینگ کمک گرفت. میالت از عبارت مغزی داخل خمره برای توصیف هاوکینگ استفاده کرد. بهاعتقاد میالت، هاوکینگ نهتنها عجیب بود، بلکه خالصترین نمونه از دانش بود:
گرهی در شبکهای از مکالمات و اذهان، و بخشی از افراد، فناوریها و ایدههای بههم پیوسته و شناور.
میالت در وایرد درسال ۲۰۱۳ نوشت:
من او را شخصی توزیعشده و درعینحال متمرکز مینامم. دقیقا بهخاطر معلولیت اوست که ما میفهمیم که دانشمندان چگونه کار میکنند… و اینکه روزی همهی دنیا چگونه کار خواهد کرد.
از نظر هاوکینگ، هومر سیمپسون همیشه در تلاش برای بهدست آوردن همهچیز از هیچ است. این همان مفهوم جهان در پوست گردو است. بر اساس گفتههای هاوکینگ، نواسانات کوانتومی کوچک در فضا-زمان میتواند منشأ پیدایش ستارهها، کهکشانها، زندگی و هوش باشد و احتمالا این اتفاق بیشاز یک بار رخ داده است. او به گاردین گفت:
طبق پیشبینی علم، جهانهای زیادی بهطور همزمان از هیچ بهوجود آمدهاند. شانس، دلیل وجود ما بهعنوان بخشیاز این پدیده است.
قاعدتا دوباره همهچیز به هیچ تبدیل خواهد شد. هاوکینگ از احتمال زندگی ابدی استقبال کرد، ولی خودش آرزوی آن را نداشت:
فکر میکنم مغز هم مانند برنامهای در ذهن است. ذهن شبیه به کامپیوتر است، پس میتوان از نظر تئوری مغز را روی کامپیوتر کپی کرد و نوعی زندگی پس از مرگ را بهوجود آورد. البته این کار چیزی فراتر از تواناییهای کنونی ماست. من فکر میکنم زندگی پس از مرگ داستانی است که برای افرادی که از سیاهی و تاریکی میترسند، گفته میشود. سیاهچالهای درحال نزدیک شدن به ماست، ولی با کمی چاشنی شانس و از نظر تئوری میتوانیم از آن فرار کنیم./
منبع: زومیت